عاشقانه ها-تصاویر عاشقانه-جملات کوتاه عاشقانه-متن های عاشقانه عاشقانه ها +جملات کوتاه عاشقانه ، متن های عاشقانه ، تصاویر عاشقانه ، جملات زیبای عاشقانه ، شعرهای عاشقانه
| ||
وصف الحال مردها پس از فوت همسر ( طنز )
خاک گورش را به کیسه ، سوی منزل مـــی برند !
چون مجانین ! خیره بر دیوار و بر در مــی شوند روز و شب با عکــس او ، پیوسته صحبت می کنند [ شنبه 90/4/18 ] [ 12:41 عصر ] [ امید ]
[ نظرات () ]
وصف الحال مردها پس از فوت همسر ( طنز )
خاک گورش را به کیسه ، سوی منزل مـــی برند !
چون مجانین ! خیره بر دیوار و بر در مــی شوند روز و شب با عکــس او ، پیوسته صحبت می کنند [ شنبه 90/4/18 ] [ 12:40 عصر ] [ امید ]
[ نظرات () ]
جون هر کس که دوست دارین و تو رو خدا روی چند تا از بنرهای تبلیغاتی کلکیک کنید . ممنونتون میشم .
در این قسمت دو شعر زیبا از فروغ فرخ زاد و گفتگوی لیلی و مجنون را برای شما عاشقان در سایت قرار داده ام امیدوارم لذت ببرید . فروغ فرخ زاد می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه ی خویش می برم,تا که در آن نقطه دور شستشویش دهم از رنگ گناه شستشویش دهم از لکه ی عشق زین همه خواهش بیجا وتباه [ دوشنبه 89/4/7 ] [ 2:3 صبح ] [ امید ]
[ نظرات () ]
جون هر کس که دوست دارین و تو رو خدا روی چند تا از بنرهای تبلیغاتی کلکیک کنید . ممنونتون میشم .
لحظه ی دیدار حظه ی دیدار در پیش رویم
بی تو بی تو در خلوت شب ،شب همه شب بیدارم آه ای خفته که من چشم به راهت دارم خانه ام ابری و چشمان تو همچون خورشید چه کنم دست خودم نیست اگر می بارم جان من هدیه ناچیزی تقدیم شما گرچه در شان شما نیست همین را دارم من که تا عشق تو باقیست زمین گیر توام لا اقل لطف کن از روی زمین بردارم فرستنده : پژمان خطیبی [ دوشنبه 89/4/7 ] [ 1:57 صبح ] [ امید ]
[ نظرات () ]
یادش بخیر شعرهایی که تو زمون کودکی می خوندیم اما حالا یک کمی تغییر کرده . این هم یکی ازاون شعرهاست .
گاو ما ما می کرد گوسفند بع بع می کرد سگ واق واق می کردو همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود. حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند. موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند. دیروز که حسنک با کبری چت می کرد .کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است. کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد. پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد. پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود. او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند.پتروس در حال چت کردن غرق شد. برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود . ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت . ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد . ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد . کبری و مسافران قطار مردند. اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت. خانه مثل همیشه سوت و کور بود . الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد. او حوصله ی مهمان ندارد.او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند. او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد. او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت . [ جمعه 88/1/21 ] [ 2:8 عصر ] [ امید ]
[ نظرات () ]
سفره عقد عاقد دوباره گفت : وکیلم ؟.... پدر نبود ای کاش در جهان ره و رسم سفر نبود گفتند رفته گل ... نه گلی گم ... دلش گرفت یعنی که از اجازه بابا خبری نبود هجده بهار منتظرش بود و برنگشت آن فصل های سرد که بی دردسرنبود ای کاش نامه یا خبری ، عطر چفیه ای رویای دخترانه او بیشتر نبود عکس پدر، مقابل آیینه ، شمعدان آن روز دور سفره ، جزچشم تر نبود عاقد دوباره گفت : وکیلم ؟... دلش گرفت یعنی به قاب عکس امیدی دگر نبود [ سه شنبه 86/3/1 ] [ 10:5 صبح ] [ امید ]
[ نظرات () ]
برشیشه های شعر روی آن شیشه تبدار تو را " ها " کردم اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم حرف با برف زدم سوززمستانی را با بخار نفسم وصل به گرما کردم شیشه بد جور دلش ابری و بارانی شد شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم عرق سردی به پیشانی آن شیشه نشست تا به امید ورود تو دهان وا کردم در هوای نفسم گم شده بودی ای عشق با سرانگشت تو را گشتم و پیدا کردم با سرانگشت کشیدم به دلش عکس تو را عکس زیبای تو را سیر تماشا کردم و به عشق تو فرآیند تنفس را هم جذب اکسیژن چشمان تو معنا کردم باز با بازدمی اسم تو بر شیشه نشست من دمم را به امید تو مسیحا کردم پنجره دفترم امروز شد و شیشه غزل و من امروز براین شیشه تو را " ها " کردم آن قدر آه کشیدم که تو این شعر شدی جای هر واژه ، نفس پشت نفس جا کردم [ سه شنبه 86/3/1 ] [ 10:2 صبح ] [ امید ]
[ نظرات () ]
|
||
[ تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است ] |