عاشقانه ها-تصاویر عاشقانه-جملات کوتاه عاشقانه-متن های عاشقانه عاشقانه ها +جملات کوتاه عاشقانه ، متن های عاشقانه ، تصاویر عاشقانه ، جملات زیبای عاشقانه ، شعرهای عاشقانه
| ||
عشقم .... آرام باش، ما تا همیشه مال همیم، همیشه عاشق و یار همیم
آرامش است
مهربانت
لطیف تو
آغوش مهربانت چه گرمایی دارد تنت عشق من، رها نمیکنم تو را تا همیشه باشی در کنار قلب من
از نیاز است
رویای شیرین بود....
چه حالی ام
را به عالمی دیگر برده
[ یکشنبه 91/11/1 ] [ 10:21 عصر ] [ امید ]
[ نظرات () ]
رفته ام تا با خیالت، سر کنم جان خود در دامنت، پر پر کنم
رفته ام با کوله باری خاطره از دلم یادت برون یکسر کنم
شکوه ای از روی زیبای تو نیست من خودم گفتم که چشمی تر کنم
در هوایت لحظه ام سرشار عشق بی نیاز از ساقی و ساغر کنم
چاره اما نیست باید رو به بخت رفت تا شاید از عشق آذر کنم
رفته ام در خلوت دیرینه تا پوچی این عشق را باور کنم
[ سه شنبه 91/10/19 ] [ 3:28 صبح ] [ امید ]
[ نظرات () ]
گــر مــن ز می مغانه مـستم هستم گر کافر و گبر و بت پرستم هستم هر طایفه ای بمن گــمـانی دارد من زان خودم چنان که هستم هستم
می خوردن و شاد بودن آیین منست فارغ بودن ز کفر و دین؛ دین منست گفتم به عروس دهر کابین تو چیست گفتــا دل خـرم تـو کابین مـن است
من بی می ناب زیستن نـتـوانم بی باده کشید بار تن نـتـوانم من بنده آن دمم که ســاقی گـوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم
امشب می جام یـک منی خواهم کرد خود را به دو جام می غنی خواهم کرد اول سه طلاق عقل و دین خواهم کرد پس دختر رز را به زنـی خواهم کرد
چون مرده شوم خاک مرا گم سازید احوال مــرا عبرت مــردم سازید خاک تن من به باده آغشته کنید وز کـالبدم خشت سر خ م سازید
چون در گذرم به باده شویید مرا تلقین ز شراب ناب گویید مرا خواهید به روز حشر یابید مرا از خاک در میکده جویید مرا
چندان بخورم شراب کاین بوی شراب آید ز تراب چون روم زیر تراب گر بر سر خـاک من رسد مخموری از بوی شراب من شود مست و خراب
روزی که نهال عمر من کنده شود و اجــزام یـکـدگر پــراکنده شـود گر زانکه صراحئی کنند از گل من حالی که ز بــاده پراکنی زنده شود
در پای اجل چو من سرافکنده شوم وز بیخ امید عمر بـرکنده شوم زینهار گلم بجز صراحی نـکنید باشد که ز بوی می دمی زنده شوم
یـاران بموافقت چو دیــدار کـنید بـاید کــه ز دوست یـاد بسیار کنید چون باده خوشگوار نوشید به هم نوبت چو به ما رسد نگون سار کنید
آنان که اسیر عقل و تمییز شدند در حسرت هست و نیست ناچیز شدند رو باخبرا تو آب انــگور گـُـزین کان بـی خـبران بغوره میویز شدند [ سه شنبه 91/10/19 ] [ 3:12 صبح ] [ امید ]
[ نظرات () ]
گــر مــن ز می مغانه مـستم هستم گر کافر و گبر و بت پرستم هستم هر طایفه ای بمن گــمـانی دارد من زان خودم چنان که هستم هستم
می خوردن و شاد بودن آیین منست فارغ بودن ز کفر و دین؛ دین منست گفتم به عروس دهر کابین تو چیست گفتــا دل خـرم تـو کابین مـن است
من بی می ناب زیستن نـتـوانم بی باده کشید بار تن نـتـوانم من بنده آن دمم که ســاقی گـوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم
امشب می جام یـک منی خواهم کرد خود را به دو جام می غنی خواهم کرد اول سه طلاق عقل و دین خواهم کرد پس دختر رز را به زنـی خواهم کرد
چون مرده شوم خاک مرا گم سازید احوال مــرا عبرت مــردم سازید خاک تن من به باده آغشته کنید وز کـالبدم خشت سر خ م سازید
چون در گذرم به باده شویید مرا تلقین ز شراب ناب گویید مرا خواهید به روز حشر یابید مرا از خاک در میکده جویید مرا
چندان بخورم شراب کاین بوی شراب آید ز تراب چون روم زیر تراب گر بر سر خـاک من رسد مخموری از بوی شراب من شود مست و خراب
روزی که نهال عمر من کنده شود و اجــزام یـکـدگر پــراکنده شـود گر زانکه صراحئی کنند از گل من حالی که ز بــاده پراکنی زنده شود
در پای اجل چو من سرافکنده شوم وز بیخ امید عمر بـرکنده شوم زینهار گلم بجز صراحی نـکنید باشد که ز بوی می دمی زنده شوم
یـاران بموافقت چو دیــدار کـنید بـاید کــه ز دوست یـاد بسیار کنید چون باده خوشگوار نوشید به هم نوبت چو به ما رسد نگون سار کنید
آنان که اسیر عقل و تمییز شدند در حسرت هست و نیست ناچیز شدند رو باخبرا تو آب انــگور گـُـزین کان بـی خـبران بغوره میویز شدند [ سه شنبه 91/10/19 ] [ 3:12 صبح ] [ امید ]
[ نظرات () ]
|
||
[ تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است ] |