سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بند انداز برقی


بند انداز برقی صورت و بدن

رفع موهای زائد در کمترین زمان !

بدون تخصص صورت خود را اصلاح کنید!

مناسب برای انواع پوست و مو

با استفاده از دستگاه بند انداز برقی شما می توانید براحتی و بدون نیاز به آرایشگر و تخصص لازم اقدام به اصلاح موهای زائد صورت و بدن خود نمایید.توجه کنید که این دستگاه مانند اپیلیدی نیست بلکه دارای ساختاری متشکل از نخ طبیعی است که به هنگام اصلاح باعث میشود شما احساس درد نکنید و همچنین از حساسیت های پوستی نیز جلوگیری می نماید.
 اگر از موچین، موکن، موبر، بنداندازهای نخی و سنتی و سایر محصولات شیمیایی و مکانیکی از بین برنده موهای زاید خسته شده اید و استفاده از آن هم برای خودتان و هم برای مشتریان  زجر آور، درد آور، وقت گیر و همراه با عوارض جانبی است می توانید با خرید یک دستگاه به بسیاری از مشکلات خود پایان دهید.
این محصول قابل استفاده برای مصارف خانگی، آرایشگاهها و سالنها می باشد.به همراه این محصول نخ و پودر مخصوص ارائه می گردد.

هدیه ای مناسب برای بانوان

 



عاشقانه ها-تصاویر عاشقانه-جملات کوتاه عاشقانه-متن های عاشقانه
عاشقانه ها +جملات کوتاه عاشقانه ، متن های عاشقانه ، تصاویر عاشقانه ، جملات زیبای عاشقانه ، شعرهای عاشقانه
قالب وبلاگ
پیوندهای روزانه

روزی یک زوج،بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند.آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند.تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختی شون رو) بفهمند.

سردبیر میگه:آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟

شوهره روزای ماه عسل رو بیاد میاره و میگه:بعد از ازدواج برای ماه عسل به شمیلا رفتیم،اونجا ...

برای اسب سواری هر دو،دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم.اسبی که من انتخاب کرده بودم خیلی خوب بود ولی اسب همسرم به نظر یه کم سرکش بود.سر راهمون اون اسب ناگهان پرید و همسرم رو زین انداخت .

همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت :"این بار اولته" دوباره سوار اسب شد و به راه افتاد.بعد یه مدتی دوباره همون اتفاق افتاد این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب انداخت و گفت:"این دومین بارت" بعد بازم راه افتادیم .وقتی که اسب برای سومین بار همسرم رو انداخت خیلی با آرامش تفنگشو از کیف برداشت و با آرامش شلیک کرد و اونو کشت.

سر همسرم داد کشیدم و گفتم :"چیکار کردی روانی؟ حیوان بیچاره رو کشتی!دیونه شدی؟"

همسرم با خونسردی یه نگاهی به من کرد و گفت:"این بار اولت بود


[ سه شنبه 91/10/19 ] [ 3:23 صبح ] [ امید ] [ نظرات () ]

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر

پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!


[ سه شنبه 91/10/19 ] [ 3:21 صبح ] [ امید ] [ نظرات () ]

شـــــــدم بی خواب و غرق خوابم اکنـــــــون

نگو شــــــاید که گشــــتم بی تو مجنـــــــون

من از آن شــــب دلی در سینه ام نیـــــست

هوای عاشــــقی در دیــــــــده ام نیــــــست

دلم بعـــــــد از جــــــــدایی از تـو پژمــــــــرد

میــــــــان سیـــــنه از فـــــرط غمــــم مـــرد

هـــــــراس عاشـــــــقی لرزانـــــده جانـــــم

از ایــــن آشــــــفتــگی در غــــــم بمانـــــم

چـــــــرا دل را بــه او دادم بدیـــــن ســــان؟

همـــــه فکرم شده این عشـــــق آســـــان

چـــه حکمـــــت بــــود در راهـــــم بیـــــایی

اگــــــر در آن نبـــــــوده جـــــــز تباهــــــی؟

کجـــــا کــــردم خطـــــــــا در روزگـــــــارم

که این شـــــد حـــــــال من، پروردگـــــارم؟

من امشـب مثل هرشـب اشــــک ریـــــزان

مثـــال شــــمع می ســــوزم چـــه گریـــان

نگـــــو شــــاید که گشتم بی تو مجنـــــون

نگــــو این جملـــــه بدتر دل کنــــد خــــــون

شکســـــتی گــــر دلی در سینـــــه بــوده

خوشــــت باشـــد که دل بی کینـــه بـــوده

ولی تــــا بنـــــــــد دل هـــــــا را ببنـــــــدم

خیــــــــال عاشـــــــــــقی در دل نبنــــــدم

نگاهــــــــت در خیــــــالــم مانــــــده باقـــی

ولی افســـــــوس شد در سینــــــه داغـــی

تمـــــــام ســــــــرنوشت من همیـــــن است

که غـــم هـــر لحظــــــه نزدم در کمین است

ز تو چـــــون چــــــاره ای نبــــــوَد گذشتـــــم

تمـــــــام شعـــــــــر را اینجـــــــــا نوشتـــــم

تو خوش باش گرچه من از عشـــق، ســـوزان

همیــــن خـوش بودنت را بــــس "فــــــروزان"



[ سه شنبه 91/10/19 ] [ 3:18 صبح ] [ امید ] [ نظرات () ]

آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت

در این خانه نمیدانم به چه سودا زد و رفت

خواست تنهایی ما را یه رخ ما بکشد

طعنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت


[ سه شنبه 91/10/19 ] [ 3:13 صبح ] [ امید ] [ نظرات () ]

گــر مــن  ز می مغانه مـستم هستم

گر کافر و گبر  و بت پرستم  هستم

هر طایفه ای  بمن   گــمـانی   دارد

من زان خودم چنان که هستم  هستم

 

 

می خوردن و شاد بودن آیین منست

فارغ بودن ز کفر و دین؛ دین منست

گفتم به عروس دهر کابین تو چیست

گفتــا دل خـرم  تـو کابین  مـن  است

 

 

من بی می ناب زیستن نـتـوانم

بی باده  کشید  بار تن  نـتـوانم

من بنده آن دمم که ســاقی گـوید

یک جام دگر بگیر و من نتوانم

 

 

امشب می  جام یـک منی خواهم  کرد

خود را به دو جام می غنی خواهم کرد

اول سه طلاق عقل و دین خواهم  کرد

پس دختر رز را به زنـی خواهم   کرد

 

 

چون مرده شوم خاک مرا گم سازید

احوال مــرا  عبرت  مــردم  سازید

خاک  تن  من  به  باده  آغشته کنید

وز  کـالبدم  خشت  سر  خ م سازید

 

 

چون در گذرم به باده شویید مرا

تلقین ز شراب  ناب  گویید  مرا

خواهید به روز حشر یابید  مرا

از خاک  در میکده  جویید  مرا

 

 

چندان بخورم شراب کاین بوی شراب

آید  ز تراب  چون  روم   زیر  تراب

گر بر سر خـاک  من  رسد  مخموری

از بوی شراب من شود مست و خراب

 

 

روزی که نهال عمر من کنده  شود

و اجــزام  یـکـدگر  پــراکنده  شـود

گر زانکه صراحئی کنند از گل من

حالی که ز بــاده پراکنی زنده  شود

 

 

در پای اجل چو من سرافکنده شوم

وز بیخ  امید  عمر  بـرکنده   شوم

زینهار  گلم  بجز  صراحی  نـکنید

باشد که ز بوی می دمی زنده شوم

 

 

یـاران   بموافقت  چو  دیــدار  کـنید

بـاید کــه ز دوست  یـاد  بسیار  کنید

چون  باده  خوشگوار  نوشید  به هم

نوبت چو به ما رسد نگون سار کنید

 

 

آنان   که  اسیر  عقل  و  تمییز  شدند

در حسرت هست و نیست ناچیز شدند

رو  باخبرا  تو  آب   انــگور  گـُـزین

کان  بـی خـبران  بغوره  میویز  شدند


[ سه شنبه 91/10/19 ] [ 3:12 صبح ] [ امید ] [ نظرات () ]

گــر مــن  ز می مغانه مـستم هستم

گر کافر و گبر  و بت پرستم  هستم

هر طایفه ای  بمن   گــمـانی   دارد

من زان خودم چنان که هستم  هستم

 

 

می خوردن و شاد بودن آیین منست

فارغ بودن ز کفر و دین؛ دین منست

گفتم به عروس دهر کابین تو چیست

گفتــا دل خـرم  تـو کابین  مـن  است

 

 

من بی می ناب زیستن نـتـوانم

بی باده  کشید  بار تن  نـتـوانم

من بنده آن دمم که ســاقی گـوید

یک جام دگر بگیر و من نتوانم

 

 

امشب می  جام یـک منی خواهم  کرد

خود را به دو جام می غنی خواهم کرد

اول سه طلاق عقل و دین خواهم  کرد

پس دختر رز را به زنـی خواهم   کرد

 

 

چون مرده شوم خاک مرا گم سازید

احوال مــرا  عبرت  مــردم  سازید

خاک  تن  من  به  باده  آغشته کنید

وز  کـالبدم  خشت  سر  خ م سازید

 

 

چون در گذرم به باده شویید مرا

تلقین ز شراب  ناب  گویید  مرا

خواهید به روز حشر یابید  مرا

از خاک  در میکده  جویید  مرا

 

 

چندان بخورم شراب کاین بوی شراب

آید  ز تراب  چون  روم   زیر  تراب

گر بر سر خـاک  من  رسد  مخموری

از بوی شراب من شود مست و خراب

 

 

روزی که نهال عمر من کنده  شود

و اجــزام  یـکـدگر  پــراکنده  شـود

گر زانکه صراحئی کنند از گل من

حالی که ز بــاده پراکنی زنده  شود

 

 

در پای اجل چو من سرافکنده شوم

وز بیخ  امید  عمر  بـرکنده   شوم

زینهار  گلم  بجز  صراحی  نـکنید

باشد که ز بوی می دمی زنده شوم

 

 

یـاران   بموافقت  چو  دیــدار  کـنید

بـاید کــه ز دوست  یـاد  بسیار  کنید

چون  باده  خوشگوار  نوشید  به هم

نوبت چو به ما رسد نگون سار کنید

 

 

آنان   که  اسیر  عقل  و  تمییز  شدند

در حسرت هست و نیست ناچیز شدند

رو  باخبرا  تو  آب   انــگور  گـُـزین

کان  بـی خـبران  بغوره  میویز  شدند


[ سه شنبه 91/10/19 ] [ 3:12 صبح ] [ امید ] [ نظرات () ]
شبی با شعرهایم گریه کردم
دوباره از تو با دل شکوه کردم
*
زدم چنگی میان پرده هایم
پریدم از حصار نرده هایم
*
دویدم تا بیابم تکیه گاهی
بریزم اشک گرمی روی آهی
*
نگاهم سرد بود و غصه می خورد
مرا باخود به جایی دور می برد
*
دو باره آسمان بیداد می کرد
دو باره شعر من فریاد می کرد
*
من اما می دویدم تا بگریم

مگر می شد که آن شب من نگریم
*
نسیمی کاغذی را جابه جا کرد
تو گویی خش خشش من را صدا کرد
*
دویدم از پی کاغذ، دویدم
گرفتم کاغذ و جایی خزیدم
*
نشستم تای آن را باز کردم
غم هجر تورا آواز کردم
*
میان کاغذ از چیزی که خوا ندم
تنم لرزید،اشکی هم فشاندم
*
خدا می دانداما من چه دیدم
عذابی بدتر از آتش کشیدم
*
نوشته بود معشوقی به عاشق

برو! من ازتوآخر دل بریدم

[ سه شنبه 91/10/19 ] [ 3:9 صبح ] [ امید ] [ نظرات () ]

دلم می خواد دست تو رو بگیرم
دلم می خواد توی چشات بمیرم
بگو عزیزم بگو می شه یا نه ..
بگو عزیزم بگو می شه یا نه
اجازه ی یه روز تازه می خوام
تو عاشقی ازت اجازه می خوام
اگه بگی بمیر برات می میرم
هر چی بگی حرفات و می پذیرم
می خوام که چشمات و پرستش کنم
اگه هزار بار اینو خواهش کنم
به شوق اینکه با تو باشم خوشم
اگه نمونی خودم و می کشم ..
می خوام که اخمات و وا کنی
توی چشام عشق و تماشا کنی
چشای تو دار و ندار منه
اگه نمونی دل من می شکنه


[ سه شنبه 91/10/19 ] [ 3:5 صبح ] [ امید ] [ نظرات () ]

همیشه برای کسی بخند که میدونی به خاطر تو شاد میشه...


 

 واسه کسی گریه کن که میدونی وقتی غصه داری و اشک


 

می ریزی برات اشک میریزه...


 

برای کسی غمگین باش که در غمت شریکه...

 

عاشقه کسی باش که دوستت بداره!


 
***

 
شبهـــــا زیــــر دوش آب ســرد...

 
بی صدا رها می کـند بــغض زخم هایـَش را

 
و هــمه می گــویند خــــوش بــــه حــــالـش

 
چــــه آســــان فــــرامــــوش کــــــرد...!

 
***

 
در کودکی در کدام بازی ، راهت ندادند که امروز ، اینگونه دیوانه وار ، 

 
تشنه ی “بازی کردن ” با آدم هایی ؟?

[ سه شنبه 91/10/19 ] [ 2:51 صبح ] [ امید ] [ نظرات () ]

 

love sms -  عاشقانه sms

777 سه تا هفت داره ، زمستونا خیابونا برفداره ؛ صابون که به دست بمالی کف داره ، ایران و اینجوری نبین نفت داره ، نونوایی محلمون صف داره ، آهنگای قدیمی توش دف داره ، دیگه چی بگم اینا که گفتم برای من اف داره

عشق تو همچون افقی بی انتهاست .... قلب من خالی ز هر رنگ و ریاست .... زندگی با آرزو ها روبروست .... با تو بودن از برایم آرزوست

ای کاش دوستی ها مثل رابطه دست با چشم بود. وقتی دست زخم می شه چشمت گریه میکنه و وقتی چشمت گریه میکنه دستت اشکاشو پاک میکنه



love sms -  عاشقانه sms

ادامه مطلب...

[ پنج شنبه 91/10/14 ] [ 4:2 عصر ] [ امید ] [ نظرات () ]
درباره وبلاگ

آمار وب


بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 40
کل بازدیدها: 590500
موضوعات وب