عاشقانه ها-تصاویر عاشقانه-جملات کوتاه عاشقانه-متن های عاشقانه عاشقانه ها +جملات کوتاه عاشقانه ، متن های عاشقانه ، تصاویر عاشقانه ، جملات زیبای عاشقانه ، شعرهای عاشقانه
| ||
آیا سحر و جادو واقعیت دارد؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جادو چیست و عملا تا چه اندازه میتونه موثر باشه و راه مقابله با اون چیست ؟ .: پاسخ: سحر و جادو از امورى است که واقعیت دارد البته یادگیرى و یاددادن آن حرام است. شایان ذکر است : گرچه سحر و جادو واقعیت دارد چنین نیست که هر کس ادعا کند ادعاى او پذیرفته باشد. اکثر کسانى که به این امور مىپردازند کلاه بردارانى هستند که از این طریق قصد اخاذى و پر کردن جیب خود را دارند. قرآن در آیات زیادى، به موارد : خارق عادت ؛ (همچون معجزات پیامبران؛ استجابت دعا (مؤمن، آیه 60)؛ تأثیر سحر و جادو (بقره، آیه 102) و چشم زخم (قلم، آیه 51) اشاره مىکند. اینکه خداوند به این امور اشاره مىکند، نشانگر این است که اینها امور واقعى است ولى غیرعادىاند. دانشمندان اسلامى، معتقداند: این امور به اراده فاعل (ارادهاى که از شعور غیرمادى انسانى سرچشمه مىگیرد) بستگى دارد. از این رو، وقوع این امور، خارج از حوزه علت و معلول به شمار نمىآید. بنابراین میزان تأثیر آنها، وابسته به قدرت اراده فاعلى آن است. هرگاه اراده فاعل، قوى و متکى بر اراده الهى باشد، آن کار غیر قابل شکست خواهد بود. (مثل معجزه)، اما هر وقت در راه شرّ باشد و پشتوانهاى غیرالهى داشته باشد، در مقابل اراده قوى و محکم، شکست خواهد خورد (مانند سحر و چشم زخم و...) . ولی بطور کلی همان گونه که هر کسى نمىتواند ادعاى طبابت کند سحر کردن نیز کار هر کسی نیست ولى اگر بر فرض موردى پیدا شد که سحرى در کار بود راههایى براى بطلان آن وجود دارد : 1- استعاذه به خداوند و خواندن سورههاى فلق و ناس. 2- خواندن و نوشتن آیات 75 تا 82 سوره یونس. 3- دعا وتضرع به درگاه خداوند. 4- درخواست دعا از اولیاى واقعى خداوند و علما. اگر کسى خواهان دعاست باید با زبان خویش و با کمال توجه به مفاهیم و مضامین آن به درگاه خداوند دعا کند . و از او حوائج خویش را طلب نماید نه اینکه شیادى براى او چیزهایى بر روى کاغذ بنویسد. از مسایلی که شاخه ها و شعبه های بسیار دارد مساله جادوست که درباره واقعی بودن یا خیالی بودن آن اختلاف نظر شده است
. [ یکشنبه 91/10/10 ] [ 12:59 صبح ] [ امید ]
[ نظرات () ]
بوسه های خشکیده بر لب
نسیم چه سخت میگذرد در نبودنت تمام وجودم خاطره خواهد شد به یادت چه شیرین وتلخ میگذرد خاطراتت... پروانه های احساسم سبک بال ولی غمگین در جستجوی خاطرات شیرینت در پروازند... من در اقیانوسی کشتی شکسته خود می برم به ساحلی... دور و دور که نمیدانم به آن خواهم رسید؟!!! طوفان امواج تاریکی چه سخت است لحظه های تنهایی آرام کردن دل بیقراری که مدام می خواندت با تمام وجودش... بوسه های خشکیده بر لب در خزان دوریت برگ...برگ زرد خواهند شد و بر زمین تنهایم ریخته می شوند... هنگام عبور سنگین خاطراتت صدای خش...خش برگ های خشکیده همه ناله از دوری توست ... [ چهارشنبه 90/9/2 ] [ 12:11 صبح ] [ امید ]
[ نظرات () ]
1 همیشه در قلبم بودی و هستی و خواهی بود 2
باران من ، روزی باریدی بر تن خسته من ، قلب من شد عاشق تو! 3
دلم گرفته تر از این نمیشود، چشمهایم خیستر از این نمیشود 4
[ سه شنبه 90/9/1 ] [ 11:57 عصر ] [ امید ]
[ نظرات () ]
1- جرعه ای از آب چشمه ی زلال دلت را نوشیدم 2
ببار ای باران ، ببار که غم از دلم رفتنی نیست، 3 [ سه شنبه 90/9/1 ] [ 11:54 عصر ] [ امید ]
[ نظرات () ]
دوستت دارم
در تمام روزهای عاشقی که گذشت ،
[ سه شنبه 90/9/1 ] [ 11:51 عصر ] [ امید ]
[ نظرات () ]
به حال و هوای تو آمدم در دنیای عاشقی، در همان هوا ، حس کردم در حال خودم نیستم ، در برابر تو مات و مبهوت ایستاده ام
دیر آمدی دیر. پاهای خسته ام سالهاست تنها و برهنه می روند
هرچه دلتنگی هست حرفهایی که گره در گره است تو بیا تا به همان بوسه اول برود
[ سه شنبه 90/9/1 ] [ 11:47 عصر ] [ امید ]
[ نظرات () ]
زنی هنگام بیرون آمدن از خانه، سه پیرمرد با ریش های بلند سفید را دید که جلوی در نشسته اند. [ پنج شنبه 90/8/26 ] [ 12:58 صبح ] [ امید ]
[ نظرات () ]
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت. . [ پنج شنبه 90/8/26 ] [ 12:54 صبح ] [ امید ]
[ نظرات () ]
دنیای ما اندازه هم نیست من هر شبُ تا صبح بیدارم *************
دنیای ما اندازه هم نیست *************
دنیای ما اندازه هم نیست
*************
تو فکر یه آغوش محکم باش برای تشکر بر روی عکس زیر کلیک کنید. [ پنج شنبه 90/8/26 ] [ 12:52 صبح ] [ امید ]
[ نظرات () ]
در بیمارستانی، دو بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش که کنار تنها پنجره اتاق بود بنشیند ولی بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد.آنها ساعتها با هم صحبت میکردند؛ از همسر، خانواده، خانه، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف میزدند و هر روز بعد از ظهر، بیماری که تختش کنار پنجره بود، مینشست و تمام چیزهائی که بیرون از پنجره میدید، برای هم اتاقیش توصیف میکرد.
[ پنج شنبه 90/8/26 ] [ 12:44 صبح ] [ امید ]
[ نظرات () ]
|
||
[ تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است ] |